۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

coding


صدای خانمی از توی بلندگو پخش می شد که "شما جهت خروج از موقعیت فعلی، فقط چند دقیقه مهلت دارید" و من فقط چند دقیقه وقت می خواستم تا پیام خود را به مسافر کنار دستی ام برسانم. این عمل فقط به اندکی دقت و شهامت احتیاج داشت که هیچکدام را در خودم سراغ ندارم

مسافر بغل دستی من از نوع ساده بود و هیچ گونه قابلیتی برای تشخیص نیّاتِ افرادِ فرستنده ی پیام را نداشت. این اطلاعاتی بود که به من الصاق شده بود. پس پیام من باید به گونه ای حاوی نشانه های دقیقی باشد که خبر از نیت دوستانه ی من بدهد و این به دفت و تجربه احتیاج داشت. که من نداشتم . از آن جایی که یکی  از ترفند های دشمن برای گمراهی مسافرین ساده، ارسال پیام های  دوستانه است پس من باید شهامت و ذکاوتی بیشتر به خرج می دادم
و آماده ی هرگونه عکس العملی
  می بودم تا اگر آن مسافر معمولی قبلا نسبت به پیام های تقلبی تجربه ای داشت ، در هنگام عکس العمل های ضربتی او قدرت کنترل اوضاع را در دست بگیرم به گونه ای که دشمن  از این ماجرا بویی نبرد، چرا که مسافرین دشمن در همه جا بودند

پس با کمال احتیاط شروع به جلب اعتماد او کردم. و کد های پیش پا افتاده ای را ارسال کردم. جواب های او حاکی از تجربه ی زیادش در مواجه با این کد های همگانی بود. پس من طی پیامی از او خواستم تا اطلاعاتی راجع به خودش بدهد، او هم از من همین درخواست را کرد و من هم برای جلب اعتمادش یک سری اطلاعات را به او منتقل کردم

***

دستگاه کنترل ورودي، من را تشخیص نداد! دو باره امتحان کردم این بار من را به مراجع ذیصلاح ارجاع داد. یکی کد های من را دستکاری کرده بود . آن ها قول دادن که اطلاعاتم را تصحیح کنند

***

صدایی از بلندگو پخش می شد که " شما جهت خروج از موقعیت فعلی دو راه  بیشتر ندارید" و من راه ها را بلد نبودم! مسافر بغل دستی من از نوع پیشرفته بود و کدهایش با کلید هایم تطبیق داشت، ولی در راهنمایی من عجله ای نداشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر